جدول جو
جدول جو

معنی تش گزه - جستجوی لغت در جدول جو

تش گزه
ازگیاهان دارویی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لب گزه
تصویر لب گزه
گزیدن لب به دندان از شدت پشیمانی
فرهنگ فارسی عمید
(تُ / تُ رُ مَ زَ / زِ)
چیزی که ذائقه احساس ترشی از آن کند. (ناظم الاطباء). لب ترش
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ)
خانه ششم نرد که برای برگرفتن یک مهره از آن شش خال کعبتین باید. (یادداشت مؤلف). شش خان: امیر دو مهره در ششگاه داشت و احمد بدیهی دو مهره در یک گاه. (چهارمقاله). رجوع به شش خان و شش خانه شود
لغت نامه دهخدا
(لَ گَ زَ / زِ)
لب گزک. گزیدن لب به دندان به علامت پشیمانی یا اشاره به کسی برای سکوت او
لغت نامه دهخدا
تصویری از لب گزه
تصویر لب گزه
گزیدن لب با دندان بنشانه پشیمانی یااشاره بکسی برای دعوت او بسکوت
فرهنگ لغت هوشیار
فدای تو، به قربان تو
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش دهنده، کسی که به عهد آتش در خانه یا مزرعه ی کسی افکند
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش زننده، برافروزنده ی آتش
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی خودرو و خوراکی
فرهنگ گویش مازندرانی
ریزه ی کش نوارهای کشی به درازای پنج تا شش سانتی متر که عرض
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی گزنه، این گیاه در اوایل بهار در دل صخره می روید و
فرهنگ گویش مازندرانی
خورده، چشیده، دهن زده
فرهنگ گویش مازندرانی
تاب خورده
فرهنگ گویش مازندرانی
آشپزخانه، آتش دان سماور، محلی برای خشک کردن برگ های توتون، گلخن حمام
فرهنگ گویش مازندرانی
مزه ی ترش
فرهنگ گویش مازندرانی
آتش گاه، اجاق، بار گذاشتن غذا بر روی اجاق گلی، اجاق و متعلقات آن
فرهنگ گویش مازندرانی
اضطراب، وسوسه
فرهنگ گویش مازندرانی
زردک صحرایی، گیاهی است دارای ریشه ی غده ای
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاهی است با ساقه های بالارونده و دارای برگ پهن شبیه گل شیپوری
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی حشره از رده ی مورچگان با اندام باریک و دراز و نیش دردآور
فرهنگ گویش مازندرانی